طنینطنین، تا این لحظه: 13 سال و 30 روز سن داره

نوگل گلستان عشق و محبت الهی

همیشه میشه با یک تصمیم تغییری در یکنواختی ها داد!!!!!!!!!!!!

    همیشه میشه با یک تصمیم تغییری در یکنواختی ها  داد!!!!!!!!!!!!-٢٤/١٢/٨٩- قلب مامان برای تو میگم که از تجربه های مامان و بابا بهره بگیری. امروز ۷ اسفند ۱۳۸۹ ،روز یکنواختی رو شروع کردم. چون دیشب نتونستم خوب بخوابم.ساعت ۶.۵ بیدار شدم. دیگه از درد نمی تونستم بیشتر از این در تخت باقی بمونم. ولی خیلی خسته و کسل بودم بنابراین بعد از ۲ و۳ ساعت ،به تخت برگشتم و خوابیدم و حدود ۱۲.۵ بیدارشدم و بعد ترتیب یک قورمه سبزی رو  دادم ،انصافاً بد هم نشد. ولی خوب روز یکنواختی بود و کمی هم کسل کننده چون هوا هم ابری شده. ولی بعد از گشتن تو نی نی سایت تصمیم گرفتم واسه عشق مامان و بابا یک وبلاگ درست کنم. و نتیجش هم شد اینی که روبر...
25 خرداد 1390

یک روز بارونی

 یک روز بارونی -٢٤/١٢/٨٩- قلب مامان طاهره ابها عزیزم دیروز یک روز پر کار داشتم این شد که نتونستم برای دخترم بنویسم. دیروز یک روز بارونی بود ،عجب بارون دلچسبی بود ، کلی من و بابایی در موردش باهات صحبت کردیم،چون رفته بودیم توی کیانپارس با ماشین گشتی می زدیم ،البته می خواستم برای دوخت پرده اتاق خودمون خریدهایی بکنم و یک آزمایش هم داشتم ،ولی زیر بارون خیلی مزه می داد، من و بابایی بارون رو خیلی خیلی دوست داریم ،به همین خاطر ذوق کرده بودیم و با همین ذوق در مورد بارون واست صحبت می کردیم. ظهر هم تولد باران جون بود ، شایدم به خاطر باران ،آسمون شهرمون بارونی شده بود. تولد زیر بارون هم که صفایی داشت،آخه خاله مریم من و شما رو برای تول...
24 خرداد 1390

برای تو که عزیز ترینی برای مامان و بابا-24 اسفند

  دختر نازم خیلی دوستت دارم ،خیلی زیاد ،دلم می خواد بهترین ها رو برای تو انجام بدم ، بهترین هایی که به پرورش جواهر ارزشمند روح لطیفت کمک بکنه و  عشق و محبت و نوعدوستی و مهربونی و فداکاری و وفاداری و حکمت و انصاف و ........ در وجودت پرورش بده. خدایا آیا من لیاقت پرورش این موجود روحانی و  ارزشمند رو دارم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خدای من کمکم کن. ...
23 خرداد 1390

تولد دایی فرزاد-23 اسفند

    دختر مامان خوبی عزیزم این هفته ، هفته تولده ،امروز هم تولد دایی بزرگ ست.دایی فرزاد. ایشاالله همیشه شاد و سلامت باشه. من همیشه دل نگران دایی هات هستم. بیشتر از یه خواهر ،دلسوز و دلنگرانشون هستم . حالا ببین  واسه تو هر روز  و هر لحظم چگونه خواهد بود؟؟!! خدا عالمه. ...
23 خرداد 1390

ایلیا جون به این دنیا خوش اومدی-24 اسفند

  دختر نازم یادم رفت بگم ،توی این هفته پر از تولد یه نی نی نانازی در تاریخ ۲۰ اسفند به دنیا اومد . نی نی خاله فروزان. ایشالله که سالهای سال در سایه الطاف الهی و در کنار پدر و مادر هنرمندش و در کنار آجی لیلی خوشکلش ، شاد و سلامت لحظات زندگی اش رو پشت سر بگذاره. ایشالله چند وقت دیگه که دخترم و ایلیا بزرگ تر  شدن ،توی روشنکوه دور هم جمع می شیم.به امید حق ...
23 خرداد 1390

امروز تولد کیه؟؟؟

  امروز تولد کیه؟؟؟-٢٤/١٢/٨٩- ابها نفس مامان دختر نازم گفتم که این هفته رو باید هفته تولد بگیم. امروز هم تولد داریم ، امروز تولد خاله ساناز هست ، منم یک پیغام تبریک از طرف شما واسه خاله ساناز فرستادم . خاله ساناز خیلی مهربونه خیلی هم شما رو دوست داره ،دائم با مامان تماس می گیره و حال شما رو می پرسه . وقتی مامان به خاله ساناز جنسیت شما رو خبر داد ، خاله فرداش زنگ زد گفت که برای شما تو خونشون اسم تعیین کردن ،می دونی چه اسمی "طارم" . می گفتند می خواستیم به اسم مامان ،باباش بیاد. من و بابا آرام رو میگفت. حالا هر وقت می خواد حالت رو بپرسه میگه طارم چطوره.خلاصه مامان هر کدوم از دوستای مامانی واسه دختر نازم اسمی گذاشتن.خاله ساناز ...
23 خرداد 1390

حرف های مادر و دختر

  حرف های مادر و دختر-٢٤/١٢/٨٩- دختر ناز مامان خوبی عزیزم؟  مامانی، من خیلی به این وبلاگ وابسته شدم، دلم می خواد تمام روز بشینم پای کامپیوتر و برات بنویسم. می دونی فکر اینکه یه روز میشینی و اون ها رو می خونی خیلی بهم لذت میده،حین نوشتن دائم این تصویر توی ذهنم شکل گرفته که شما داری نامه های مامان رو می خونی. به همین خاطر دوست ندارم کوچکترین نکته ها رو از قلم بندازم. وای که چقدر  با دختر نازم ،حرفا دارم. اما نمیشه که مامان دائم اینجا بشینه کلی کار دارم که باید انجام بدم،عید داره میاد، دخترم هم سوار بر نسیم های با طراوت عید داره به آغوش گرم مامان و باباش نزدیکتر میشه،پس باید آماده باشم. منتظرتم دختر بهار ...
23 خرداد 1390

کی میای دخترم ، چطور میای قلب مامان؟؟

  کی میای دخترم ، چطور میای قلب مامان؟؟-٢٤/١٢/٨٩-     دختر نازم امروز آخرین ویزیت سال ۱۳۸۹ بود . عصر رفتم مطب دکتر محمودی ،امروز دکتر معاینم کرد ،ولی خبر رضایت بخشی به مامان نداد. گفت که شما سرت بالاست و لگن مامان باز نشده و پیشنهاد کرد که برای ۴ ،۵ فروردین عمل کنم، چون اگر دردم بگیره با این وضعیت زایمان سختی خواهم داشت و این احتمال هم وجود داره که شما بدنیا نیای و بعد از درد کشیدنها دکتر مجبور بشه مامان رو عمل کنه تا شما رو بدنیا بیاره.در آخر تصمیم رو به خود من سپرد ، تصمیم خیلی خیلی سختیه ، واقعا ً نمی دونم بهترین تصمیم چیه،چون من دوست دارم شما طبیعی به این عالم بیای ، خودم برای بدنیا اومدنت تلاش کنم و شاهد تولدت ب...
23 خرداد 1390

دندون درد

 دندون درد -٢٤/١٢/٨٩- دخترکم دندون مامان خیلی درد میکنه ، بابایی هم بعد از افطاری یک استامینوفن خورد و خوابید چون سرش درد می کرد،از طرفی حوصلم حسابی سر رفته و از طرف دیگه دندون درد حسابی کلافم کرده، صداهای بیرون هم آدم رو اذیت میکنه ،امشب چهارشنبه سوری هست و اون بیرون مثل میدون جنگ شده ،یکسره صداهای بلند و وحشتناک به گوش می رسه.     به همین خاطر اومدم با تو حرف بزنم ،که بهتر بشم. قربونت بشم ،امروز دائم پاهای نازت رو توی شکم مامان تکون می دی ،عاشق این حرکتت هستم ،خصوصا ً وقتی پات رو به شکم من فشار می دی و من می تونم زیر دستم لمسش کنم. جون مامانی ...
23 خرداد 1390